امروز طرحو هم تحویل دادیم این ترم تموم شد
اما حتی طرحمم به خاطره گل بودن زهرا بود که از گل کانسپت گرفته بودم(گل پرپر شده!!)
اگه میفهمید میدونست چقدر دوسش داشتم که....
خلاصه... دوستام یه جور شدن انگار با زهرا حرف زدن... نمیدونم
اگه حرف هم زده باشن من راضی نیستم کسی حق نداشت با زهرا بحرفه به کسی مربوط نمیشد دیگه به هیچ کس اعتماد ندارم
نمیدونم زهرا چطور دلش میاد پشت من بد بگه من هیچ وقت بد نگفتم ازش
هرکیم بد گفت با حرف زدم تو دهنش اما اون.....نمی خوام دیگه چیزی بگم شاید خودش
یه زمانی بفهمه .....
از اونجا هم رفتم برا یه معامله طرف تا دید گف برا دعوا اومدی مثل تکاورا راه میری چی شده... دروغ گفته بود پیش همه گفتم چرا دروغ گفتی
گفتم رفتی مکه بیای دروغ تحویل بدی خجالتم خوب چیزیه با این سنت
خلاصه دعوامون شد حسابی, گفتم خجالت بکش پیش اینا دروغ گفتی
بد سرخ شد پاشد رفت دوستاش گفتن بیخیال حالا شده
فردا بیا معامله رو تموم کنیم یکی از مشاورین معامله ناراحت بود
گف من بی سواد تو لیسانسی با اون طرف که معامله کردی83سالشه
صبح اومد در خونه من دختره17سالم رفته دم در
به دخترم ...این کارو کرده بود دخترم رفته گفته به مادرش بعد دعوا شد
منم خونه نبودم به خاطره ترس از آبرم گفتم دختر همسایه بوده
گف تو درک کن من چی کشیدم
پاشدم اون پیر مردو که بیرون بود یقشو گرفتم از دهنم هر چی در اومد گفتم
نذاشتن دعوا شه گفتن زشته بابا پیر مرده
پیر مرده میگه الکی میگن من دس نزدم....
یه لحظه یاد حرفی افتادم ....شاید به این خاطر بود به زهرا میگفتم
پیش نامحرم باید پوشیده باشی اونم....
خلاصه ...راستی اینم طرحمه فقط به خاطره گل بودن زهراست.
از اولی استاد بیشتر خوشش اومد گفتم چطوره
گف خوبه هر سوالی بخوام بپرسم جوابش هست توش


نظرات شما عزیزان: